شعر جشن سده از منوچهري :

آمد ای سید احرار! شب جشن سده -----  شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش برزین که درین فصل شتا ----- آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونانکه فراز علمش -----   برتر از دایره‌ی گنبد دوار بود
چون ز گردون بر ازین سلسله‌ی زر اندود ----- قرص خورشید، فرو خفته، نگونسار بود
آتش و دود چو دنبال یکی طاووسی -----  که بر اندوده به طرف دم او قار بود
وان شرر گویی طاووس به گرد دم خویش -----    لل خرد فتالیده به منقار بود
چون یکی خیمه‌ی مرجان ز برش نافه‌ی مشک -----   که سمنبرگ بر آن نافه‌ی عطار بود
یا چو زرین شجری در شده اطراف شجر  -----   که بر او بر ثمر از لل شهوار بود
باغبان این شجر از جای بجنباند سخت -----   تا فرو بارد باری که براشجار بود
می خور ای سید احرار، شب جشن سده -----   باده خوردن بلی از عادت احرار بود
زان می ناب، که تا داری در دست و چراغ -----   باز دانستنشان از هم دشوار بود
هرکه را کیسه گران ، سخت گرانمایه بود -----   هرکه را کیسه سبک ، سخت سبکسار بود
من بر خواجه روم تا دهدم سیم بسی  -----   تا مرا نیز به نزدیک تو مقدار بود
هست جبار ولیکن متواضع گه جود -----  متواضع که شنیده‌ست که جبار بود
طالب شعر و جوانمردترین همه خلق ---- آن جوانمردست کو طالب اشعار بود

نویسنده: داود ׀ تاریخ: پنج شنبه 5 بهمن 1387برچسب:شعر, جشن, سده , قصائد, منوچهري, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است